سلام همنوردان گرامی
اگرچه کمتر قلههای شمال تهران را برای کوهنوردی در نظر میگیرم، اما تلاش میکنم زمانهای مناسبی که طبیعت زیباتری را شاهد باشم برای این کار انتخاب کنم. امروز نیز با توجه به اینکه هنوز چهره و وضعیت کوهستانها زمستانی است و با توجه به آب و هوا قله توچال را برای صعود انتخاب کردم.
طبق قرار قبلی، قبل از ساعت 5:00 در میدان مجسمه دربند بودم. متاسفانه صبح برنامه با پیام انصراف یکی از دوستان و همنوردان همیشه همراهم مواجه شدم. با حضور سایر همنوردان و با حدود ده دقیقه تاخیر به سمت شیرپلا حرکت کردیم. از همان ابتدای حرکت در یک هوای مه آلود پیمایش خود را آغاز کردیم که پس از مدت کوتاهی بارش برف نیز به آن اضافه شد. مسیر را به آهستگی طی کرده و ساعت 8:00 به شیرپلا رسیدیم. برای صبحانه حدود یک ساعت توقف کرده و سپس مسیر یال سنگ سیاه را در پیش گرفتیم. ساعت 11:30 به جانپناه امیری رسیدیم. یکی از همنوردان شرایط صعود را نداشت و پیش از جانپناه به سمت پایین بازگشت. پس از نیم ساعت توقف مسیر را به سمت قله در پیش گرفتیم. بارش برف قطع شده بود و هر از گاهی همه جا را مه فرا میگرفت. در نهایت ساعت 13:50 به قله رسیدیم.
با مناظر بسیار زیبایی در یک هوای عالی مواجه بودیم. پس از عکاسی و استراحت که یک ساعت به طول کشید مسیر بازگشت را در پیش گرفتیم. دو نفر از دوستان با تله کابین بازگشتند و من و یکی از همنوردان مسیر بازگشت را از یال سنگ سیاه و سپس دره اوسون در پیش گرفتیم. پس از نیم ساعت به جانپناه امیری رسیده و بدون توقف مسیر را ادامه دادیم. پیش از رسیدن به دره اوسون دوباره بارش برف آغاز شده و تا انتهای برنامه ادامه داشت. ساعت 18:00 در انتهای مسیر دره برای نماز و استراحت به مدت 45 دقیقه توقف کردیم و دوباره مسیر را ادامه داده و ساعت 19:20 به میدان مجسمه رسیدیم.
الهی آنکه تو را دوست دارد چگونه با خلقت مهربان نیست؟!
الهی راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر..
الهی آن خواهم که هیچ نخواهم..
(فرازهایی از الهی نامه)
خوشبختانه آب و هوای امروز بسیار دلپذیر بود. اغلب برنامه زیر بارش ملایم برف و بدون وزش باد طی شد. بر روی قله نیز ابرها مناظر بسیار زیبایی را شکل داده بودند. در ادامه تعدادی از تصاویر برنامه را مشاهده میکنید.
قاصدکهای پریشان را که با خود باد برد
با خودم گفتم مرا هم میتوان از یاد برد..
ای که میپرسی چرا نامی ز ما باقی نماند
سیل وقتی خانهای را برد، از بنیاد برد
عشق میبازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی این چنین هر کس به خاک افتاد، بُرد
شور شیرین تو را نازم که بعد از قرنها
هر که لاف عشق زد، نامی هم از فرهاد برد
جای رنجش نیست از دنیا، که این تاراجگر
هر چه برد از آنچه روزی خود به دستم داد برد
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد، برد
فاضل نظری
5 دیدگاه دربارهٔ «قله توچال، 6 اردیبهشت 98»
جذبه اي در اين كوه مي بينم نمي دانم از چيست !!!
از اين بام بلند است يا پهناي اين آبي نيلگون است ، شايد هم جادوي برف سپيد است كه اينگونه مرا سر مست و حيران خود نموده .
تصاوير بسيار زيبا و دل انگيز 👌🌸
سپاس و درود بر شما..
بسیار عااالی..
جایگاه مردمان نیک آئین است …
کوه را عشق است
دل سپردن بر چکاد کوه ها را
عشق باید گفت…
یک روز بی نظیر
یک خاطره ی به یاد ماندنی
یک همراهی گرم در صخره های سرد
درود و سپاس بخاطر این متن زیبا..
نظر لطف شماست.
خیلی زیباست