دسته‌ها
زمستان 1395

جانپناه امیری، 13 اسفند 95

امروز به اتفاق گروهی از دوستان برنامه صعود توچال رو ریخته بودم. ۵ نفر با من همراه شدند که سابقه اجرای برنامه با ۳ نفرشون رو داشتم. اما ۲ نفر دیگه رو اولین بار بود که می‌خواستم با خودم همراه کنم. تنها کاری که می‌شد کرد این بود که تلفنی باهاشون صحبت کنم و یک سری اطلاعات کلی درباره تجربه‌های صعود و تجهیزاتشون بگیرم.
ساعت ۶:۰۰ صبح همه سر قرار در میدان مجسمه حاضر بودند و به موقع حرکت کردیم. همان ابتدا متوجه لباس‌های نامناسب یکی از این دوستان جدید شدم و قرار شد فعلا تا شیرپلا همراه ما باشد. در شیرپلا حدود یک ساعت توقف داشتیم و پس از آن آماده حرکت شدیم. سر صبحانه با دوستی که لباس مناسبی نداشت صحبت کردم و ازش خواستم به برنامه ادامه ندهد و برگردد. لباسش کاملا خیس بود و ادامه برنامه به صلاحش نبود. خوشبختانه با تعهد به برنامه گروهی و همینطور اخلاق خوبی که داشت پذیرفت که از همان مسیر شیرپلا برگردد.
با بقیه همنوردان به مسیر ادامه دادیم‌‌‌. کمی بالاتر از شیرپلا و اوایل یال، همنورد دومی که اولین تجربه همراهی با ما را داشت خواست که شلوار گرتکس بپوشد. ازش خواستم که شلوارش را بپوشد و خودش را سریع به گروه برساند. در ضمن حرکت گروه از روی یال نگاهش می‌کردم. ۴۵ دقیقه طول کشید تا شلوارشو پوشید و راه افتاد!!! با توجه به توان جسمانی که ازش دیده بودم و همچنین سرعت پایین گروه، انتظار داشتم حداکثر تا قبل از جانپناه به ما برسد. ساعت ۱۲:۰۰ به امیری رسیدیم ولی خبری از دوستمون نشد! مه شدیدی داشت منطقه رو می‌گرفت و بارش خفیفی هم داشتیم. به همراهان گفتم بالاتر نمیریم تا این دوست جدید خودشو به ما برسونه. نگرانش شده بودم و سعی می‌کردم باهاش ارتباط بگیرم. بیشتر از نیم ساعت منتظرش شدیم تا بالاخره خودشو به جانپناه امیری رسوند. تازه همونجا متوجه شدم عینک مناسبی هم نداره و زمان رو هم تا حد زیادی از دست داده بودیم. اگرچه تصمیم سختی بود و اعضای گروه شرایط صعود را داشتند ولی تصمیم به بازگشت گرفتم. ساعت ۱۲:۴۵ در مه و بارش برف به سمت اوسون پایین آمدیم. در مسیر بازگشت بیشتر با شخصیت این دوست جدید که به هیچ وجه در قالب گروه قرار نمی‌گرفت آشنا شدم. قابل تصور بود که ساعاتی که ما نگرانش بودیم و انتظار رسیدنش رو می‌کشیدیم در حال همین شیطنت‌ها بوده..
بهر حال اگرچه صعودی ناموفق بود ولی برای من تجربه‌های خوبی به همراه داشت. بدون شک مقصر اصلی این صعود ناموفق را خودم می‌دانم و هدفم از این نوشته ثبت این اشتباهات برای خودم و سایر کوهنوردان است.
۱- همراه کردن کسی که تجربه همراهی با او را نداریم در هر برنامه‌ای، مخصوصا برنامه‌های زمستانی و سنگین جایز نیست. لازم است قبل از چنین برنامه‌هایی با توان، تجهیزات و خلق و خوی همنوردمان آشنا شده باشیم.
۲- اشتباه دیگر رها کردن این دوست جدید برای پوشیدن شلوار گورتکس بود. شاید احتمال نمی‌دادم پوشیدن یک شلوار انقدر طول بکشد و ایشان بدون توجه به مسئولیت و تعهد خود در قبال گروه، خود را انقدر دیر به گروه برساند.
۳- متاسفانه با همه دقتی که کرده بودم ولی چون تا جانپناه امیری از عینک استفاده نکرده بود متوجه عینک ضعیفش نشده بودم.
۴- تصمیم به بازگشت از جانپناه امیری در این شرایط جوی و همراهی چنین فردی، اگرچه تصمیم عاقلانه‌تری بنظر می‌رسد، اما امکان صعود در آن شرایط وجود داشت و تصمیم درستی برای بازگشت نگرفتم. بخصوص که تجربه صعود در چنین هوایی را داشتم. حتی در جانپناه این را به دوستانم گفتم که اندکی صبر کنیم احتمالا هوا باز می‌شود… بنظرم اتفاقاتی که افتاد باعث شد نگران شوم و نتوانم تصمیم درستی بگیرم.
یکی از همنوردان به من گفت اگر تنها بودید صعود می‌کردید. ولی شاید هنر من در این بود که بتوانم گروه خود را بدون مشکل و در شرایط ایمن به قله برسانم… که نشد.
بهر حال عدم موفقیت هم جزئی از کوهنوردی هست و هرچند که ناراحت کننده هست، مخصوصا در جاییکه موفقیت فقط به اراده و خواست ما بستگی دارد و نه عواملی خارج از اراده ما، اما در هرحال آموزنده است.

روز بسیار زیبایی بود و فقط یک صعود به قله کم داشت.

اوسون در مه
اوسون در مه

عکس‌های زیر توسط همنورد ز.م. گرفته شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *